جایی واسه درد و دل
جایی واسه درد و دل

جایی واسه درد و دل

توقف ممنوع




میدانی رفیق . . .

نه زیبایم . . . نه مهربان . . .
فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست . . .
فقط برای خودم هستم . . . خوده خودم . . .
صبورم و سنگین  . . .
سرگردان . . .
مغرور . . .
قانع . . .

با یک پیچیدگی ساده . . . و مقداری بی حوصلگی  زیاد . . .
برای تویی که چهره را میپرستی نه سیرت آدمی را . . .
هیچ ندارم . . .راهت را بگیر و برو . . .

حوالی ما توقف ممنوع است . . .

جالب است

ثبت احوال همه چیز را

در شناسنامه ام نوشته است ...

به جز

احوالم را 
( حسین پناهی )

به خاطر تو ...



به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست


عزیزم...


عشق را در تو، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت، سکوت را در شب، شب را در بستر

و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم